اصلاح الگوی كشت این روزها به عنوان یكی از مهمترین الزامات بخش كشاورزی كشور به صورت گسترده از سوی كارشناسان و فعالان این حوزه مورد تاكید قرار میگیرد. الگوی كشت مناسب موضوع جدیدی نیست اما بحران منابع سبب شده تا این موضوع بیشتر در معرض دید قرار گیرد. با توجه به محدودیتهای زیستمحیطی و بحران آب، بازنگری در الگوی كشت ضروری به نظر میرسد تا از هدررفت منابع از جمله منابع آبی جلوگیری به عمل آید.
گرچه در ماهیت ضرورت اصلاح الگوی كشت اختلاف نظری وجود ندارد، اما نوع نگاه به مساله گاه نگرانیهایی را هم در پی دارد. این كه در حال حاضر بحران آب بسیار جدیتر شده و مساله آب همه نظرها را به خود معطوف کرده، این نگرانی را در پی داشته كه در مساله الگوی كشت تنها به موضوع بحران آب توجه شود و غفلت از سایر جنبههای اصلاح الگوی كشت مشكلات آتی را رقم بزند.
به باور كارشناسان، قشر روستایی كه بخش اعظم آن ها هم از طریق كشاورزی امرار معاش میكنند باید در راس تغییرات الگوی كشت قرار گیرند. چراكه كشاورزان قرار است الگوی كشت جدید را به اجرا در بیاورند، از این رو زندگی و معیشت آن ها هم دستخوش تغییرات ناشی از اصلاح الگوی كشت خواهد شد. بنابراین هر گونه تصمیمگیری در خصوص اصلاح الگوی كشت باید با مشاركت و نظر كشاورزان صورت گیرد.
اما از هر زاویه كه به مساله الگوی كشت نگاه كنیم، تدوین یك الگوی متناسب با شرایط و منابع موجود و در نظر گرفتن شرایط معیشتی و محدودیتهای زیستمحیطی ضروری به نظر میرسد. بنابراین باید این امر با سازوكاری صورت گیرد كه كمترین آسیب را به همه عوامل درگیر در این فرایند وارد و زمینه را برای محافظت بهتر منابع، بهبود معیشت قشر روستایی، تحول اقتصاد روستا و همچنین تامین امنیت غذایی فراهم كند.
در همین زمینه “ایانا” در میزگردی با حضور كارشناسان دكتر مجید مهدوی دامغانی و دكتر حسین محمودی اعضای هیات علمی پژوهشكده علوم محیطی دانشگاه شهید بهشتی به بررسی چالشهای پیش روی اصلاح الگوی كشت پرداخته است.
در این زمینه دكتر مهدوی بر این باور است كه اساساً الگوی كشتی در كشور وجود ندارد و هرگز هم وجود نداشته است. این در حالی است كه به باور دكتر محمودی، اگر هم الگوی كشتی در كشور وجود داشته باشد احتمالا در گوشهای خاك میخورد و به اجرا در نمیآید. در عین حال كه دكتر محمودی معتقد است باید به جنبههای اجتماعی اصلاح الگوی كشت و معیشت مردم روستایی توجه ویژه داشته باشیم، دكتر مهدوی تاكید میكند كه فرآیند اصلاح الگوی كشت باید به صورت دینامیك صورت گیرد. بنابراین میتوانیم این اصلاحات را در شرایطی انجام دهیم كه نظامهای كشاورزی به حركت و تولید خود ادامه میدهند و ما الگوی كشت را به صورت لایههای زیرپوستی وارد كنیم بدون این که معیشت دچار تغییر شود. مشروح اظهارات دكتر محمودی و دكتر مهدوی اعضای هیات علمی پژوهشكده علوم محیطی داشنگاه شهید بهشتی را در ادامه بخوانید.
دکتر محمودی
بهتر است ابتدا وضعیت الگوی كشت را در كشور بررسی كنیم. به اعتقاد شما آیا الگوی كشت در كشور وجود دارد یا خیر و اگر وجود دارد، با چه مبانی و اولویتهایی بنا شده است؟
مهدوی: اخیراً خبری را خواندم مبنی بر این که ایران بزرگترین صادركننده هندوانه است. این بدان معناست كه ایران بزرگترین صادركننده آب مجازی است. این در حالی است كه كشور ما با بحران آب مواجه است و سیاستمداران آن بیش از پنج سال است كه اذعان میكنند بزرگترین مساله كشور آب است. رئیس فعلی سازمان محیط زیست (مهندس کلانتری) هم حدود ۴ سال است كه میگوید بحران آب تمدن ایران را در چند دهه آینده از بین خواهد برد.
به تازگی در تیتر یك یكی از روزنامهها هم این خبر بازنشر شده است كه تنها ۲۰ سال دیگر در كشور آب داریم. چنین كشوری كه مساله آب در آن تا این حد جدی است، در عین حال بزرگترین صادركننده آب مجازی هم هست. همین یك گزاره نشان میدهد كه چیزی به اسم الگوی كشت در كشور وجود ندارد و هرگز هم وجود نداشته است.
اگر بخواهیم قدری در لایههای كلانتر در این رابطه صحبت كنیم، نداشتن الگوی كشت به نداشتن برنامه در كشور برمیگردد. ما در هیچ بعدی برنامه توسعه نداشتهایم و برنامههای توسعهای ما صرفا رونویسی از برنامههای توسعه سایر كشورها است. این برنامهها بدون این که بومیسازی و متناسب با ظرفیتهای كشور شوند، تدوین شدهاند. در بخش كشاورزی هم وضعیت به همین ترتیب است و ما هیچ برنامه مشخصی برای این بخش نداشتیم كه متناسب با اقلیم، شرایط اكولوژیك، دانش فنی كشاورزان، زیرساختها و اقتصاد باشد. خروجی چنین وضعیتی این است كه آنقدر بیبرنامه جلو میرویم كه در همان مقطعی كه بحران شدید آب داریم، محصولات صیفی در سطح بالایی تولید میشوند.
آمار دیگری كه هم به تازگی به نقل از رئیس سازمان حفاظت از محیط زیست خواندم این بود كه بیش از دو دهه است كه یكی از دلایل از بین رفتن مراتع كشور، عدم رعایت ظرفیت دام و مرتع بوده است. در گذشته ۹۰ میلیون واحد دامی داشتیم كه امروز به ۱۲۰ میلیون واحد دامی افزایش یافته است. چطور است كه به مدت ۲۰ سال از بین رفتن مراتع را مطرح میكنیم و در طرف مقابل تعداد دامها ۳۰ درصد افزایش یافته است؟ همه این موارد نشاندهنده بیبرنامگی است. وقتی در كلانترین لایهها هم شاهد هیچ برنامهای نیستیم، طبیعتاً در لایههای پایینتر هم برنامهای وجود ندارد.
نكته مهم دیگر این است كه هیچگاه نمیتوانیم الگوی كشت را از بالا به پایین و بخشنامهای ابلاغ و اجرا كنیم؛ به ویژه در كشوری كه بیش از ۹۰درصد نظامهای كشاورزی آن خصوصی است. بنابراین باید الگوی كشت در یك فرآیند مشاركتی و رهیافتی كه همه ذینفعان در طراحی، برنامهریزی و اجرای آن سهیم باشند به اجرا در بیاید كه متاسفانه هرگز در كشور ما چنین اتفاقی رخ نداده است. بنابراین در مجموع میتوان گفت كه الگوی كشت نداریم و تلاشهایی هم كه در این زمینه شده است، هر چند ارزشمند و دانشبنیان اما از آن جایی كه عمدتا از بالا به پایین بوده، اثرگذار نبوده است.
در خصوص وجود الگوی كشت در گستره تاریخی كشور هم یك تردید بزرگ وجود دارد. تصوری در بین بسیاری از افراد وجود دارد كه نظامهای سنتی ما مبتنی بر ظرفیتهای اكولوژیك و اجتماعی بودند پس حتما در گذشته الگوی كشت داشتیم كه این طور نیست. مستندات تاریخی نشان میدهد كه بسیاری از تمدنها به دلیل این که الگوی كشت مناسبی نداشتند از بین رفتهاند. تاریخنگاران معتقدند تمدنهایی به علت عدم رعایت خاكورزی مناسب و شور شدن خاك به دلیل افراط در كشاورزی، كشاورزی در بینالنحرین ضعیف شد و ضعف كشاورزی در این منطقه منجر به ضعف تمدن و سقوط شد. بنابراین تصور نكنیم كه گذشتگان ما الزماً الگوی كشت مناسبی داشتیم. حتی در حال حاضر هم گاهی میراثدار الگوهای كشت غلطی هستیم كه متناسب با ظرفیت فعلی نیست.
بنابراین پاسخ اولیه به سوال شما این است كه الگوی كشتی وجود ندارد. ما دچار بیالگویی هستیم و حتی الگوی بد هم نداریم و هركس كار خود را میكند.
محمودی: یكی از مسائل كشور ما این است که هیچگاه عادت نكردیم برنامههای مان را کامل اجرا كنیم. در سطح کلان در اسناد بالادستی حرفهای خوب زیادی داریم. اما یاد نگرفتیم آن را به یک برنامه اقدام، تبدیل کنیم. بنابراین میخواهم یك گام فراتر بروم و بگویم كه حتی اگر الگوی كشت مناسبی هم داشته باشیم حتما در گوشهای افتاده و آن را اجرا نمیكنیم.
الگوی كشت به معنای آن است که فرهنگ برنامهریزی بلندمدت داشته باشیم. برخی از كشورها برای بحران آب و سایر بحران هایی كه پیشبینی كردهاند برنامهریزی صدساله دارند. عموما در فرهنگ سازمانی و سیاستگزاری های ما مكانیزمی وجود ندارد كه سالهای دور را پیشبینی و برای آن برنامهریزی كنیم. در حال حاضر، پیروی از یك الگوی كشت مشخص به عنوان یك ضرورت احساس میشود که از سر اجبار است نه تدبیر. خرد و تدبیر وقتی بود كه ۲۰ سال قبل حرف از الگوی كشت میزدیم و پیشبینی میكردیم كه در ۲۰ سال آینده مشكلاتی خواهیم داشت که نیاز به تغییر گام به گام در ترکیب کشت است.
بنابراین در درجه نخست بر اساس فرهنگ سازمانی كه بر ما حاكم است كاری نمیتوانیم بكنیم و مساله بعدی این است كه برنامههایی هم كه داریم اجرا نمیشود. به عنوان مثال، ما برنامه آمایش سرزمین در كشور داریم اما در عمل آن طور که باید، اجرا نمیشود
بنابراین، این که الگوی كشت داریم یا نه یك سوال است و اما سوال مهمتر این است كه اگر هم الگوی كشت داشته باشیم آیا آن را اجرا میكنیم یا خیر؟ پاسخ به این سوال هم خیر است چراكه تاكنون چیزی به نام الگوی جامع كشت را در كشور اجرا نكردیم.
در عین حال كه همه بر ضرورت وجود الگوی كشت در كشور اذعان دارند، اما مقاومتهایی با طرح این موضوع هم وجود دارد. در حال حاضر حدود ۲۰ میلیون روستایی داریم كه به طور عمده از كشاورزی ارتزاق میكنند. بنابراین فرصت آزمون و خطا برای ایجاد و یا اصلاح الگوی كشت نداریم. این مساله تردید و ریسك بالایی را در رابطه با الگوی كشت ایجاد میكند. چطور میتوان چنین ریسكی را مدیریت و الگویی را اجرا كرد كه به معیشت مردم روستایی هم آسیبی وارد نشود؟
دکتر مهدوی
مهدوی: به موازات وجود ریسك، در هر فرآیند دانشی در چند دهه اخیر تحت عنوان مدیریت ریسك شكل گرفته است. طراحی و اجرای الگوی كشت و پیادهسازی دراز مدت آن حتما فرآیندی است كه با كمترین ریسك امكانپذیر است. بسیاری از این كارها در گذشته انجام شده و ما قرار نیست از صفر شروع كنیم. تجارب ارزشمندی در این زمینه در دنیا وجود دارد كه ما باید آن ها را به روز كنیم و متناسب با شرایط اقلیمی، اجتماعی، اقتصادی، سیاسی خودمان از آن ها استفاده كنیم. در عین حال با بهرهگیری از دانش ارزشمند و انباشته مدیریت ریسك میتوانیم این ریسك را مدیریت كنیم. به هیچ وجه قرار نیست كه معیشت كشاورزان و بهرهبرداران به مخاطره بیفتند.
به این نكته هم توجه داشته باشید كه بسیاری از فرآیندها استاتیك نیستند؛ بلكه دینامیك هستند. در این زمینه از كارشناسان اقتصادی وام میگیرم. ایرادی كه به برنامههای اقتصادی دولت یازدهم وارد میشد این بود كه دولت چرخ اقتصاد را متوقف كرد و شروع كرد تورم را كاهش داد. حال دولت ادعا میكند كه تورم را كاهش داده، این در حالی است كه ماشین اقتصاد در این مدت حركت نكرده است و ما دچار یك ركود هم هستیم. این همان موضوعی است كه دغدغه اقتصاددانان امروز ماست. در دنیای امروز بسیاری از اوقات ماشین را در حال حركت اصلاح میكنند. بنابراین میتوانیم این اصلاحات را در شرایطی انجام دهیم كه نظامهای كشاورزی به حركت و تولید خود ادامه میدهند و ما الگوی كشت را به صورت لایههای زیرپوستی وارد كنیم بدون این که معیشت دچار تغییر شود.
در این زمینه یك مثال میزنم. یكی از دغدغههای مدیران ارشد وزارت جهاد كشاورزی موضوع كلزا است. همانطور كه میدانید بیش از ۹۰ درصد روغن كشور در قالب روغن و یا دانه روغنی وارد می شود. یكی از دغدغههای مسوولان این بوده است كه در زمینه دانههای روغنی بتوانیم خودكفایی را افزایش و وابستگی را كاهش دهیم. در این میان كلزا یك محصول بسیار مهم است. كلزا با توجه به سازگاری با شرایط اقلیمی ایران میتواند در الگوهای كشت ما قرار بگیرد. مهندس كشاورز به عنوان معاون زراعت وزارتخانه بیش از دو دهه است كه طرفدار موضوع كلزا بوده و باور داشت كه كلزا با توجه به شرایط اقلیمی ایران محصول مناسبی است. كلزا با سرعت و شتابی بالا در بسیاری از مناطق وارد سیستمها شد. این محصول در بسیاری از تناوبها به جای گندم قرار گرفت و در بسیاری از تناوبها به عنوان یك گزینه مطرح بود. این در حالی بود كه نظامهای كشاورزی وجود داشتند و كشاورزان تولید خود را ادامه میدادند. در عین حال، سیاستهای خرید تضمینی و قیمت تضمینی باعث شد تا آسیب كشاورز به حداقل برسد.
نكته مهم دیگر این است كه اگر طراحی الگوهای كشت، پیادهسازی، اجرا، نظارت و اصلاح آن ها بر مبنای اصول مشاركتی تولیدكنندگان و ذینفعان باشد، كمترین ریسك را خواهیم داشت. قطعاً هر اقدامی در حوزه الگوی كشت در كشور ما به منزله یك جراحی است و این جراحی پردردی است. اما یه این معنا نیست كه این جراحی قرار است بیمار ما را خانهنشین كند. روشها و رهیافتهای ارزیابی مدیریت ریسك در این زمینه میتواند راهگشا باشد. البته ابزار بسیار مناسبی در زمینه الگوی كشت وجود دارد كه همان بیمه كشاورزی است. بیمه كشاورزی در همه جای دنیا دو كاركرد مهم دارد. كاركرد اول ایجاد ثبات و تثبیت موقعیت اقتصادی كشاورز و كاركرد دوم اهرمی برای اجرای سیاستهای كلان سیاستگزاران حوزه غذا است. شك نكنید كه با ابزاری مانند بیمه بسیار راحت میتوانیم الگوی كشت را اصلاح كنیم. ما با ابزار بیمههای تشویقی و تكمیلی بسیاری از مواقع میتوانیم تولیدكنندگان را به سمت الگوهایی كه میخواهیم، سوق دهیم. بنابراین ریسك وجود دارد اما قابل مدیریت است و جای نگرانی نیست.
محمودی: این رویكرد بسیار خوبی است كه زاویه نگاه را به گونهای تغییر دهیم كه كشاورز را هم ببینیم. نقدی كه عموماً به راهحلیابی دولتی داریم این است كه به دلیل این که برنامهریزی بلندمدت در فرهنگ سازمانی و فردی ما نیست، همیشه دنبال راه حلهای سریع هستیم.
وقتی به راهحل سریع فكر میكنیم كشاورز را به عنوان یكی از اصلیترین ستونهای این تصمیمگیری فراموش و او را حذف میكنیم و همه كارها بخشنامهای میشود. تجربه نشان داده كه كارهای بخشنامهای تا كنون در هیچ حوزهای جواب نداده است. بهتر است كه كشاورزان در حوزههایی كه به صورت مستقیم به معیشت آن ها مربوط میشود، دخیل باشند.
برای مثال طرح هایی مانند تجمیع دام ها در روستاهای شمال برای ایجاد مجتمع دامی با شکست مواجه میشود برای این که به جنبه های اجتماعی و فرهنگی روستایی توجه نمی شود. فراموش میشود كه یك روستایی دامدار گاهی شبانه چند بار بیدار میشود و به دام خود سر میزند. بنابراین صنعتی کردن دام در روستاها بدون توجه به این اصول امکان پذیر نیست.
در زمینه الگوی كشت هم باید به این مساله توجه كنیم. تا به حال هم فعالیتهای جسته و گریخته ای که در زمینه تغییر الگوی كشت انجام و با شكست مواجه شده به همین دلیل بوده است كه پیش از آن شرایط فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی كشاورز را در نظر نگرفته ایم.
قطعا در زمینه الگوی كشت همیشه این ریسك وجود دارد كه بر معیشت كشاورز اثر بگذارد و نیز ریسکهای اقتصادی و محیط زیستی متفاوتی در پی داشته باشد. برای موضوعاتی که ریسک به همراه دارند ابتدا ارزیابی ریسک انجام می شود و در انتها، مدیریت ریسک وجود دارد. اما در این میان یك حلقه گمشده هم وجود دارد كه ما هیچ گاه به آن تن ندادیم. این حلقه گمشده همان ارتباطات ریسك و یا Risk communication است. بنابراین قبل از این که هر كاری را آغاز كنیم باید این ارتباطات را ایجاد كنیم.
باید اطلاعات و دانش را از راههای صحیح به كشاورز منتقل کنیم تا كشاورز آماده باشد كه اگر اتفاقی افتاد چطور رفتار كند. باید رفتارشناسی را نیز در این كار وارد و بحثهای روانشناسی و اجتماعی را هم دخیل كنیم. معمولا وقتی مباحث روانشناسی و جامعه شناسی را دخیل كردیم، در تصمیمگیریها موفق بودیم و در غیر این صورت، الگوی كشت با شكست مواجه میشود زیرا كسانی كه در نهایت باید الگوی كشت را اجرا كنند، كشاورزها هستند.
بر این اساس، باید جایگاه نیروی كار و كشاورز را در الگوی كشت چگونه ببینیم كه تضمین کننده موفقیت آن در اجرا و همچنین تامینكننده رفاه و معیشت كشاورز باشد؟
محمودی: ما عموماً رهیافت بومشناختی را در تغییر الگوی كشت میپسندیم. رهیافت بومشناسی رهیافتی است كه هم موضوع اكولوژیكی را در نظر میگیرد و هم مباحث اقتصادی و اجتماعی. وقتی تعادل بین این سه عامل ایجاد شود ما به هدفمان رسیدهایم. در حال حاضر در جنوب كرمان ذرت آرام آرام با حبوبات در حال جایگزین شدن است. این اتفاق یك مثال در كشور است كه تا كنون موفق بوده است. دلیل موفقیت هم این است كه ابتدا همه چیز در سازمان كشاورزی كرمان اتفاق نیفتاده است. كشاورزان قبل از آن در كلاسهای ترویجی شركت كردند و در خصوص انتخاب و جایگزینی محصول به جای ذرت هماندیشی شد. جایگزین كردن یك محصول ابعاد زیادی دارد و موضوع بازار آن بسیار مهم است.
نگاه سیستماتیک به مساله هم بسیار مهم است. ما در حال حاضر با بحران بزرگی به نام بحران آب مواجه شدهایم كه در جایگاه خود بسیار حائز اهمیت است. اما در عین حال از مسائل دیگر غافل میشویم و همین امر سبب میشود كه آینده را به درستی نبینیم. ما به الگوی كشتی نیاز داریم كه بین امنیت آب، خاك و امنیت غذایی تعادل ایجاد كند. در حال حاضر موضوع امنیت خاك هم كمتر از امنیت آب مساله ندارد.
در حال حاضر اغلب مباحث در حوزه الگوی كشت حول این محور است كه بحران آب داریم. با این رویكرد، میخواهیم محصولاتی را جایگزین محصولاتی كنیم كه آببر هستند. من با این شیوه مخالفم و معتقدم كه لحاظ كردن بحران آب یك شرط لازم است اما كافی نیست. وقتی رویكرد بومشناختی داشته باشیم، نگاه سیستماتیك به ماجرا داریم. وقتی این نگاه سیستماتیك برقرار شد تمام دغدغههای ما برای روستاییان هم اصلاح میشود.
به عنوان مثال اگر محصول ذرت را از جایی كه سالیان سال است ذرت میكارند و مكانیزم بازار آن را میشناسند حذف كنیم، اتفاقات معیشتی بسیاری برای كشاورزان برای روستاییان خواهد افتاد. به این دلیل كه آن ها چرخه بازار و بازاریابی محصول جایگزین را هنوز پیدا نكردهاند. بنابراین همیشه باید پیشزمینهها و مقدمات لازم را اجرا كنیم كه این پیشزمینهها بیشتر اجتماعی و اقتصادی است. وقتی این پیشزمینهها محقق شد ما وظیفه داریم كه بحث فنی و اجرایی را جلو ببریم.
مهدوی: مهمترین ایرادی كه مساله الگوی كشت در كشور ما دارد این است كه در دورههای مختلف تاریخی، هرگاه یك موضوع از اهمیت بیشتری برخوردار بوده محوریت بحث الگوی كشت شده است. این موضوع از اساس دارای ایراد است. بنابراین همواره یك یا چند ستون از الگوی كشت موفق را نادیده میگیریم.
وقتی از یك الگوی كشت موفق و پایدار صحبت میكنیم، باید ابعاد فنی موضوع به درستی هدایت شود و به موضوع اقلیم، خاك، آب و… توجه كنیم. در عین حال باید به جنبههای اكولوژیك هم توجه كنیم. بعد مهم دیگر اجتماعی و روستایی است. به تعبیر استاد كوچكی پدر علم كشاورزی اكولوژیك ایران وقتی به یكی از ابعاد توسعه بیش از سایر ابعاد آن توجه كنیم، در نهایت موجودی خواهیم داشت كه ناهنجار است. این دقیقا شمایلی از موضوع الگوی كشت است كه تا كنون به آن پرداختهایم.
باید همه عوامل موثر در قالب یك بسته دیده شود و هر كدام از این عوامل وزن خود را داشته باشد. وزن هر كدام از این عوامل مشخص است و تكنیكها و رهیافتهایی وجود دارد كه نشان میدهد در طراحی الگوی كشت به هر كدام از این عوامل باید چه وزنی بدهیم.
بر اساس گزارش بانك مركزی در سال ۱۳۹۴، میزان سرمایهگذاری در بخش كشاورزی در ۴دهه گذشته به طور متوسط ۵درصد بوده است. این در حالی است كه بر اساس همین گزارش، سهم كشاورزی از تولید ناخالص ملی حدود ۱۱ درصد بوده است. به این معنا كه سالی ۵درصد سرمایهگذاری میكنیم اما سالی ۱۱درصد برداشت میكنیم. بنابراین مشخص است كه نمیتوانیم یك فعالیت پایدار كشاورزی داشته باشیم.
همچنین بنابرآن شد که طرح احیای ۵۰۰هزار هكتار از زمینهای كشاورزی در دو استان ایلام و خوزستان از محل برداشت ۱,۵ میلیارد دلاری از صندوق توسعه ملی اجرا شود. در این که ذات این كار پسندیده است، تردیدی وجود ندارد. اما همان موقع این سوال را طرح كردیم كه ۱۵میلیون هكتار زمین كشاورزی داریم و آیا مناسب است كه این ۱.۵ میلیارد دلار فقط در ۵۰۰هزار هكتار زمین كشاورزی خوزستان و ایلام هزینه شود یا به شكل متوازن در همه نظامهای كشاورزی كشور؟
البته در آن زمان به ابعاد مختلف این موضوع هم كاملاً واقف بودیم. ملاحظات امنیتی برای ایلام و خوزستان وجود دارد و مساله تثبیت جمعیت، خطرات داعش و گروههای تكفیری در این بین مطرح است. بنابراین واقف هستیم كه به دلیل مسائل امنیتی، اجتماعی و جلوگیری از بحران های سیاسی و منطقهای مجبور هستیم كه به این منطقه توجه داشته باشیم. اما با درنظر گرفتن همین نكات هم باز مناسب تر این بود كه این ۱,۵ میلیارد دلار در تمام نظامهای كشاورزی كشور صرف شود. حتی با همین زاویه دید و در نظر گرفتن ملاحظات امنیتی این منطقه، دكتر رحمانی فضلی وزیر كشور گفتند كه آنقدر به جنوب و غرب كشور توجه كردیم از شرق غافل شدیم و مشكلاتی در سیستان و بلوچستان و یا خراسان جنوبی داریم. بنابراین باید مجموعه عوامل در قالب یك بسته دیده شود. اگر در طراحی الگوی كشت و یك برنامه توسعه برای بخش كشاورزی یك قسمت را نبینیم در نهایت با یك موجود غیرطبیعی و نامتوازن مواجه خواهیم بود.
حدود ۱۹درصد از نیروی كار كشور در بخش كشاورزی است. بنابراین اگر بخواهیم الگوی كشت را در این حوزه اعمال كنیم، احتمالا مبتنی بر مكانیزاسیون و صنعتیسازی خواهد بود. این موضوع چقدر اشتغال روستایی را تحت تاثیر قرار خواهد داد؟ آیا در قالب بسته اصلاح الگوی كشت باید مشاغل جدیدی را هم برای روستاییان در نظر بگیریم؟
محمودی: یكی دیگر از مشكلات مهم كشور كه باید در همه تصمیمگیریهای بزرگ لحاظ شود، مساله اشتغال است. وقتی الگوی كشت تغییر میكند، باید مكانیزم جدید به گونهای طراحی شود كه به اشتغال صدمه نزند. با تغییر الگوی کشت یك سری از مشاغل روستایی حذف خواهند شد و مشاغل جایگزینی به وجود میآیند كه برای آن ها نیازمند سرمایه و دانش هستیم. بنابراین اساس و پایه تغییر در الگوی كشت، تغییری بنیادین در نگرش، دانش و مسائل فنی است. البته ما با مدرنیزاسیون و یكپارچهسازی كه در این سالها اجرا شده است مخالفیم. ما مخالف هرگونه مداخله بدون درنظر گرفتن كشاورز هستیم. به این دلیل كه خاستگاه كشاورزی اكولوژیك به گونهای است كه توازن رعایت شود. رمز بقای حیات توازن است و كشاورزی هم از این امر مستثنی نیست.
بنابراین برای تغییر الگوی کشت، نیازمند یك سری پیششرطها هستیم. برای این که اشتغال از بین نرود و به نرخ بالاتری هم برسد، باید روستاییان را توانمند كنیم. گاهی این توانمندسازی، دانشی و گاهی اعتباری است. بدون شك برای چنین كار بزرگی دولت باید با استفاده از انواع روشهای حمایتی در كنار كشاورزان باشد. انجام دادن این كار هم بار روانی و هم بار مالی دارد. اولین كار این است كه كشاورزان را در قالب تعاونی و یا هر تشكل دیگری متحد كنیم.
اگر قرار است دولتها منابعی را برای این منظور تخصیص دهند، در قالب تشكلها و تعاونیها این كار امكانپذیرتر خواهد بود. درعین حال تعاونیها هم مكانیزمی را درست میكنند كه با كسب دانش نو مشاغل تغییر میكند. این تغییر ذات زندگی است و در این خصوص ترسی وجود ندارد. به این دلیل كه در مكانیزمهای اجتماعی تمام مدت در حال تغییر هستیم. كشاورزان هم در تمام عملیات كشاورزی خود همواره با این تغییر مواجه هستند.
در دیدگاه بومشناسی همواره این تعادل درنظر گرفته میشود و معتقدیم كه هرگز نباید كسانی كه فعالیتی غیر از كشاورزی دارند اما معیشت آن ها به صورت غیرمستقیم به كشاورزی وابسته است، آسیب ببینند. باید توانمندسازی این اقشار را در تغییرات ببینیم و نگاه سیستماتیك داشته باشیم. به این معنا كه روستا را یكپارچه در نظر بگیریم و اطمینان حاصل كنیم كه بر اساس تغییر الگوی كشت همه اجزای اجتماعی روستا سود خواهند برد. البته باید در نظر داشته باشیم كه ممكن است در میان مدت در جریان این تغییر و تحولات، اتفاقاتی هم بیفتد. بنابراین اگر هدف ما درست است باید پیش برویم با این شرط كه همه اقشاری كه یاد كردم منفعت ببرند. اگر همه اقشار نفع ببرند و به اصطلاح برد-برد باشد، در این صورت به نتیجه رسیدهایم.
اگر در سطح وسیع موضوع را بررسی كنیم میبینیم كه رابطه بین دولت و مردم در ایران مانند كشورهای توسعهیافته رابطه خوبی نیست. چون این رابطه معیوب است، عموماً بسیاری از طرحهای توسعه تحت تاثیر قرار میگیرد و مردم همكاری نمیكنند. به عنوان مثال اگر وامی برای خرید ادوات مكانیزاسیون تخصیص داده میشود، آن وام در همان جهت استفاده نمیشود. این رویكرد عملاً ما را متوجه این موضوع میكند كه باید خیلی از مسائل اصلاح شود تا در نهایت اموری كه مد نظر داریم درست پیش برود. بنابراین رابطه دولت و مردم هم در این موضوع بسیار نقش دارد. باید برای یك بار هم كه شده، تمام زوایای زندگی روستایی را ببینیم و با آن ها صحبت كنیم. مردم پایه اصلی این تصمیمگیری هستند و با داشتن این رویكرد شاید موفقتر باشیم.
نكته دیگری كه باید متذكر شوم این است كه گرچه هدف ما اصلاح الگوی كشت است اما این اصلاح تغییری وسیع در سایر بخشها ایجاد میكند. یك مساله مهم این است كه میانگین سنی كشاورزان در كشور ما بالاست و كشاورزی جذابیت خود را به عنوان یك اشتغال از دست داده است. بخش مهمی از فرزندان كشاورزان دیگر شغل پدر را ادامه نمیدهند و به عنوان یك شغل كمبازده و بدون جذابیت به كشاورزی نگاه میكنند. به همین دلیل راهی شهرها میشوند و یا اگر روستا باقی بمانند هم مشغول كار دیگری میشوند. بنابراین هدف ما در تغییر الگوی كشت باید ایجاد جذابیت در شغل كشاورزی نیز باشد. صنایع تبدیلی هم حوزه بسیار مهمی است. وقتی محصولی در الگوی کشت، جایگزین میشود، چه اشكالی دارد كه صنایع تبدیلی آن هم وارد شود؟ این اقدام به ویژه برای جوانان روستایی اشتغال ایجاد میكند.
تجربهای در این زمینه در حوزه كشاورزی ارگانیك داریم. كشاورزی ارگانیك در كشور ما ارمغان خوبی را با خود به همراه آورد. غیر از این که از لحاظ بهداشت و سلامت، جنبههای مثبتی دارد، ارزش اجتماعی را هم وارد كرده كه كمتر به آن پرداخته شده است. كشاورزی ارگانیك باعث شده تا حدودی میانگین سنی كشاورزان جوانتر شود. رده سنی كشاورزان ارگانیك كمی جوانتر است. به این دلیل كه مكانیزم جدیدی دارد. نوع بازار و مكانیزم كشاورزی ارگانیك به گونهای است كه جوانترها به سراغ آن میآیند. این امر نشان میدهد كه با یك تغییر حسابشده میتوانیم كشاورزی را از این وضعیت نجات دهیم. الگوی ما همیشه باید الگوی معیشت پایدار باشد. وقتی در مورد معیشت صحبت میكنیم، پای سرمایههای طبیعی، فیزیكی، مالی و اجتماعی به میان میآید. وقتی این فاكتورها را در نظر بگیریم و برای هر كدام برنامه داشته باشیم، بدون شك با الگوی معیشت پایدار میتوانیم به سراغ الگوی كشت پایدار برویم.
مهدوی: كشاورزی ایران چه از نظر مدرنیزاسیون و چه از نظر بهرهگیری از اتوماسیون چندان توسعهیافته نیست. وقتی در مقاطع تاریكی، امریكا، اروپا و شرق آسیا را بررسی میكنیم میبینیم كه به موازات افزایش مدرنیزاسیون و مكانیزاسیون نیاز به نیروی كار فیزیكی كاهش پیدا كرده است. نیروی كار بخش كشاورزی وارد بخش صنعت شده است. به طوری كه به موازات مدرنیزاسیون و توسعه مكانیزاسیون، ظرفیتهای صنعتی جهان هم افزایش پیدا كرد. این یك الگوی جهانی است. در ایالات متحده امریكا در سال ۱۹۰۰ میلادی حدود ۴درصد بخش فعال در حوزه كشاورزی بودند كه در میانه راه و دهههای ۶۰ و ۷۰ میلادی این رقم به حدود دو درصد رسید و امروز به حدود یك درصد رسیده است. یعنی یك زمین چندده هكتاری توسط یك یا دو نیروی انسانی اداره میشود.
در تمام دنیا الگوی بخش كشاورزی اینگونه بوده كه با افزایش مكانیزاسیون و اتوماسیون نیاز به نیروی انسانی كاهش پیدا كرده كه این نیاز را بخش صنعت جذب كرده است. بنابراین ما هم باید یك سری ظرفیتهای اشتغال در سایر بخشها ایجاد كنیم. نكته دیگر این است كه قرار نیست الزاماً افزایش مكانیزاسیون و اتوماسیون در بخش كشاورزی ما باعث كاهش نیاز به جمعیت و یا افزایش بیكاری شود. با رهیافتهای نوین كارآفرینی، اشتغالزایی، درآمدزایی و بازاریابی محصولات كشاورزی قطعا زمینههای ایجاد اشتغال وجود دارد.
یكی از حوزههای مغفول كه مورد تایید همه مسوولان هم قرار گرفته، صنایع تبدیلی و فرآوری محصولات كشاورزی است. به دلیل سودآور نبودن فعالیتهای این بخش و همچنین پایین بودن جذب سرمایه در این بخش از موضوع ارزش افزوده در این بخش غافل بوده ایم. همه ما مثال زعفران را میدانیم كه به صورت فله به اسپانیا و تركیه میرود و بستهبندی و دوباره به بازار عرضه میشود. از این دست محصولات كم نیست.
اگر بتوانیم ظرفیتهای پنهانمانده را در حوزه صنعتی كشاورزی، صنایع تبدیلی و ایجاد ارزش افزوده ارتقا دهیم حتما پتانسیل بسیار خوبی برای اشتغالزایی در این حوزه وجود خواهد داشت. بنابراین با مدیریت دقیق و چندجانبه موضوع اشتغال در حوزه اصلاح الگوی كشت نمیتواند نگرانكننده باشد. البته این امر به همت و كار زیادی احتیاج دارد.
دكتر روحانی در یكی از تبلیغات انتخاباتی خود در بهار امسال از اشتغال ۲,۵ میلیون نفری در حوزه صنایع دستی جامعه روستایی صحبت كردند. همین عدد حدود ۲۰ تا ۲۵ درصد نیروی فعال بخش روستایی است.
در حوزه ICT روستایی دفاتر خدمات كشاورزی در تمام دنیا رواج دارد. این در حالی است كه ما دفتر خدمات كشاورزی الكترونیك در كشور نداریم. این موضوع یك چیز دستنیافتنی و افسانه ای نیست. در تمام دنیا این خدمات الكترونیک ارائه می شود. به عنوان مثال در امریکا كشاورزان به شدت به شركتهایی كه به صورت برخط و آنلاین خدمات ارائه میدهند وابسته هستند. كشاورز دیگر نیازی ندارد كه آفت را بشناسد و اطلاع داشته باشد كه هر آفت به چه سمی نیاز دارد.
بنابراین در حوزه اشتغال ظرفیتهای زیادی وجود دارد كه اساساً بهرهبرداری نشده است. علاوه بر این، كاهش اشتغال در بحث مكانیزاسیون و كشاورزی نوین میتواند با ایجاد اشتغال در بخشهای دیگر جبران شود و بخشهای دیگر هم به شكل یكپارچه در این زمینه مسوول هستند. ما باید ظرفیت را در به صورت یكپارچه در جاهای دیگر ایجاد كنیم كه سرریز شغل در بخش كشاورزی مانند همه جای دنیا در آن بخش قرار گیرد.
در میان صحبتهای تان به كشاورزی دانشبنیان هم اشاره كردید. در حال حاضر در دوره كشاورزی سنتی به سر میبریم و حتی به مرحله صنعتی هم نرسیدیم كه بخواهیم به دانشبنیان شدن فكر كنیم. اگر بخواهیم در سازو كاری كه اشاره كردید الگوی كشت را اصلاح كنیم، جایگاه كشاورزی پیشرفته و دانشبنیان چگونه باید باشد؟
مهدوی: وقتی از الگوی كشت مناسب صحبت میكنیم در سطح كلان از مشكل پایین بودن بهرهوری نظامهای كشاورزی حرف میزنیم. بهرهوری پایین به این معنا است كه به ازای هر نهاده مصرفی، ستانده و یا عملكرد پایینی داریم. بنابراین به دنبال افزایش بهرهوری هستیم. این نكته كلی در همه نظامها و مدلها برقرار است. وقتی از بهرهوری آب صحبت میكنیم یعنی به ازای مصرف یك متر مكعب آب محصول بیشتری تولید كنیم. اگر به دنبال افزایش بهرهوری هستیم، باید دانش را در نظام افزایش دهیم. بنابراین بدون تردید باید دانش را به بدنه این بخش تزریق كنیم كه این امر گریزناپذیر است. گزاره دیگر این است كه وقتی از كشاورزی دانشبنیان صحبت میكنیم به هیچ وجه نباید دچار این خطا شویم كه در نظامهای كشاورزی ما دانش وجود ندارد. دانش متراكمی در بخش كشاورزی در دو قالب دانش تجربی و دانش بومی وجود دارد.
كشاورز ممكن است به صورت تجربی كاری را انجام دهد اما از مكانیزم آن آگاهی نداشته باشد اما از دانش به صورت ضمنی و پنهان برخوردار است. دانش بومی در نظامهای كشاورزی ما به شكل بسیار خوبی وجود دارد. بخش بسیار زیادی از این دانش به صورت سینه به سینه منتقل شده است. اما در عین حال ما به دانش روز هم نیاز داریم كه باید به بدنه این بخش تزریق شود. چگونگی این تزریق و مواجهه با كشاورز كه بخش عمده آن ها مسن هستند، همان چالشی است كه باید با آن مواجه شویم. البته ما هم باید گفتار خودمان را تغییر دهیم.
نظام ترویج یافتههای كشاورزی در كشور ما از دیرباز مشكل داشته است. یعنی ما نتوانستیم آنچه در ایستگاههای تحقیقاتی یافتهایم به مزرعه منتقل كنیم. علت این مشكل هم حلقههای مفقود آموزش و نظام آموزش ترویج كشاورزی كشور است. این همان نكتهای است كه در قالب اصلاح نظام ترویج یافتههای كشاورزی در وزارت جهاد كشاورزی دولت یازدهم به عنوان یكی از مهمترین ماموریتها تعریف شد. این رسالت بسیار سنگین است. باید به زبان و درك مشترك برسیم. دانشگاهیان و پژوهشگران وظیفه دارند كه این زبان مشترك را پیدا كنند. همان طور كه در بسیاری از جاهای دنیا این زبان را پیدا كردند و موفق شدند. بهترین نمونه در این زمینه هندوستان، فیلیپین و ویتنام است كه نظامهای ترویج آن ها بسیار موفق عمل میكند.
محمودی: از نظر ساختاری باید به یك موضوع توجه داشته باشیم. وقتی صحبت از اشتغال میكنیم، باید به خاطر داشته باشیم كه تنها صحبت از اشتغال خانوار روستایی و كشاورز نیست. هرچند این قشر در مركزیت قرار دارد و بسیار حائز اهمیت است. فارغالتحصیلان رشته كشاورزی یكی از بالاترین نرخهای بیكاری را در كشور دارند. بسیاری از این افراد توان این را دارند كه با دانشی كه از دانشگاهها كسب كردهاند و مقداری تجربه تبدیل به مشاوران فنی خوبی شوند. قطعاً برای تغییر الگوی كشت به یك كشاورزی دانشبنیان نیاز داریم. دانشبنیان بودن تنها تامین الزامات تكنولوژی نیست. بنابراین برای این که این دانش به عرصه كشاورزی برسد و الگوی كشت موفقی به دست بیاوریم نیاز به یك واسط برای انتقال دانش داریم. این واسط میتواند در قالب شركتهای مشاور فنی و علمی باشد كه در این زمینه میتوانیم از ظرفیتهای دانشآموختگان كشاورزی استفاده كنیم تا آن ها دانش مورد نیاز كشاورزان را وارد این بخش كنند.
از طرف دیگر، دیدگاه اجتماعی- انسانی به مقوله كشاورزی ایجاب میكند كه وقتی صحبت از دانش میكنیم، دانش كشاورزان را نادیده نگیریم. آن دانش گاهی از دانش رسمی بالاتر است. به این دلیل كه این دانش بومشناختی است و در محیط و اقلیم خودشان بار آمده است. در حوزه كشاورزی اكولوژیك بسیاری از نهادههایی كه امروز تولید میكنیم برگرفته از دانش بومی است. به عنوان مثال برای دور کردن برخی حشرات از اسپری مخلوط سیر و فلفل استفاده میكنیم كه در برخی از نقاط كشور به شیوههای دیگر انجام میشد. اهمیت به دانش بومی و استفاده كردن از آن باید در دانشبنیان كردن كشاورزی مورد توجه قرار گیرد.
تنها وجهی كه در مورد اصلاح الگوی كشت در مورد آن صحبت نكردیم مصرفكننده است. مصرفكننده در اصلاح الگوی كشت چه جایگاهی دارد و برای اصلاح الگوی كشت، الگوی مصرف چگونه باید تغییر كند؟
مهدوی: وقتی میگوییم به دلیل ظرفیتهای پایین اكولوژیكی باید مصرف آب و تعداد واحدهای دامی باید كاهش پیدا كند، بنابراین تولید باید محدود شود. شرط اول این است كه الگوی مصرف به شكلی متعادل با این روند تغییر كند. نظام بازار مبتنی بر عرضه و تقاضا است. هرچقدر تقاضا وجود داشته باشد، عرضه ایجاد میشود كه این عرضه یا از تولید داخل تامین میشود و یا از طریق واردات. اگر الگوی مصرف اصلاح شود، اصلاح الگوی كشت بسیار ساده خواهد بود.
دنیا به این نتیجه رسیده است كه باید مصرف گوشت را كاهش دهیم. مصرف گوشت به این معنا است كه باید بخشی از زمینها را زیر كشت غلات و علوفه بگذاریم تا غذای دام تامین شود. اگر به جای این که گوشتخوار بودیم، دانهخوار بودیم زمینهایی كه به كشت علوفه اختصاص یافته، زیر كشت محصولات دانه ها برای انسان قرار میگرفت. بنابراین بخش قابل توجهی از نیاز ما به زمین كاهش پیدا میكرد. بنابراین نیاز ما به آب و مساله فرسایش خاك هم حل میشد.
اگر بتوانیم الگوی مصرف را بهینه و بهسازی كنیم، طراحی الگوی كشت هم بسیار سادهتر خواهد بود. وقتی بدانیم كه با بهینهسازی الگوی مصرف میتوانیم نیازمان را به مواد غذایی حداقل ۱۰ درصد كاهش دهیم، یعنی میتوانیم مصرف آب را ۱۰ درصد كاهش دهیم. حال اگر دانش و الگوی مناسب هم اضافه شوند، میتوان تا ۳۰ درصد مصرف آب را كاهش داد. قطعاً اصلاح الگوی مصرف شرطی لازم برای موفقیت الگوی كشت است.
محمودی: ما به این نوع الگو، الگوی مصرف پایدار میگوییم كه در حقیقت یك نوع بینش است. صد درصد الگوی مصرف ارتباط مستقیم با الگوی كشت دارد. به دلیل این که رابطه عرضه و تقاضا را تعیین میكند. در حال حاضر بر اساس دو محور در خصوص تغییر الگوی كشت صحبت میكنیم. نخست تغییر اقلیم و دیگری بحران آب كه این دو به نوعی با هم ارتباط دارند.
در خصوص تغییر اقلیم، مشكل گرمایش جهانی مطرح است كه گازهای گلخانه ای در آن نقش دارند. مثالی كه از دام عنوان شد، موضوعی است كه نقش زیادی در تغییر اقلیم دارد. پرورش دام یكی از عوامل اصلی برای انتشار گازهای گلخانه ای است. بنابراین اگر گوشتخواری را كمتر كنیم، هم به نفع سلامت ما و هم به نفع اقلیم و طبیعت است. این اتفاق در آلمان در حال رخ دادن است. جامعه مدنی در این زمینه باید هشیار باشد. موضوع الگوی كشت را باید به شكل یك گفتمان در سطح جامعه ببریم و با استفاده از تشكلها مردم را آگاه كنیم.
به عنوان مثال در این زمینه، برای هر كیلو هندوانه بین ۴۰۰ تا ۴۵۰ لیتر آب نیاز است. اگر تنها این یك محصول را در نظر بگیریم، نقش مصرفكننده چگونه است؟ در مورد همین محصول چه در خصوص مصرف خانگی و چه در خصوص عرضه، اتلاف زیادی وجود دارد. اگر یادبگیریم این محصول را به میزان مصرف تهیه كنیم، از اتلاف زیادی جلوگیری كردهایم. در تمام دنیا نوع خرید فرق كرده و به میزان نیاز صورت میگیرد. این در حالی است كه در سنتهای ما خرید مازاد بر احتیاج وجود دارد. مساله دیگر ضایعات است. ضایعات مواد غذایی حدود ۳۵ درصد است كه جلوگیری از آن اتفاقات خوبی را در پی خواهد داشت.
البته عوض كردن ذائقه مردم كار بسیار سختی است. بنابراین به زمان نیاز دارد. اما اگر مصرفكنندگان آگاه باشند كه با تغییرمصرف و بهینه كردن آن میتوانند نقش مهمی در مدیریت بحران محیط زیستی دارند، شرایط متفاوت خواهد بود.
در خصوص موضوع اصلاح الگوی كشت، كشت شهری چه جایگاهی دارد؟
مهدوی: كشت شهری دو كاركرد بسیار مهم دارد. در سال ۲۰۱۱ میلادی شهردار لندن در پی گران شدن قیمت صیفیجات از مردم خواست تا در ساختمان های خود گوجه فرنگی و سیبزمینی كشت كنند. این موضوع گاهی حتی میتواند به صورت مستقیم به اقتصاد خانواده كمك كند. بنابراین كشاورزی شهری در تامین امنیت غذایی و تولید محصولات غذایی نقش دارد. اما نقش مهمتری كه كشاورزی شهری دارد، ایجاد بینش و نگرش زیستمحیطی برای مردم و مصرفكنندگان است. وقتی مصرفكنندگان در تولید یك بوته لوبیا دخیل میشوند، این فرآیند به آن ها بینش و آگاهی میدهد و این آگاهی میتواند كمك كند كه در الگوی مصرف خود تجدید نظر كنند. نكته دیگری هم وجود دارد كه بسیاری از فضاهای سبز شهری را میتوان به عرصههای تولید محصول تبدیل كرد. كشت شهری امری چند كاركردی است و ابزار خوبی در حوزه آموزش و ترویج در حوزه الگوی مصرف است و جنبه تولید غذای آن به این حد حائز اهمیت نیست.
محمودی: البته كلانشهرهای ما چندان گنجایش و ظرفیت این كار را ندارند. بنابراین شاید بتوانیم در شهرهای متوسط و شهرهایی كه ارتباط نزدیكتری از لحاظ جغرافیایی با روستاها دارند، این كار را بهتر انجام دهیم. بدون شك این مساله امنیت غذایی ما را بالاتر میبرد. همچنین از نگاه اكولوژیك، با توجه به افزایش آلودگیهای زیست محیطی اگر خانوارها بتوانند خودشان محصولی را بكارند، موثر خواهد بود كه این امر تنها در سطح خانوار است. اما اگر بخواهیم محصولاتی را كشت كنیم كه به سطح بازار برسد، در شهرهای متوسط این امكان وجود دارد. البته این موضوع چندان ارتباطی به مساله الگوی كشت ندارد. كشت خانگی راهكاری برای تامین امنیت غذایی است تا اگر روستاها از نظر كشاورزی ضعیف شد، پایگاه دیگری داشته باشیم. اما باز هم الگوی كشت مناسب برای شهرها باید منظور شود كه حكایت جداگانه ای دارد./
منبع: خبرگزاری ایانا